زندگينامه حضرت زهرا (س)

1.مقدمه
2. دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
3.چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی ( ع )
4.از شادی تا اندوه

مقدمه
بدون ترديد در ميان زنان و بانوان اسلامی  ، فاطمه زهرا ( ع ) محبوبترين چهره دينی ، علمی ، ادبی ، تقوايی و اخلاقی در ميان مسلمانان و ديگر مردم جهان به شمار مي رود . شخصيت فاطمه زهرا ( ع ) سيده نساء العالمين ( سرور زنان جهان ) اسوه و الگويی تام و تمام برای تمام زنان عاشق عفت و فضيلت است . در دامن پاک فاطمه زهرا ( ع ) بود که دو امام بزرگوار و دو شخصيت ممتاز عالم بشری ، حضرت امام حسن ( ع ) مظهر حلم و وقار و حضرت امام حسين ( ع ) سرور شهيدان تربيت يافتند ، و نيز زينب کبری ( ع ) حماسه مجسم و مجسمه شجاعت و نمونه يکتا در سخنوری و حق طلبی که پيام حسينی و حماسه عاشورا را در جهان اعلام کرد و نقاب شرک و ريا و پستی و دنياپرستی را از چهره يزيد و يزيديان به يک سو زد . کيست که نداند که مادر در تربيت فرزندان بويژه دختران ، سهم بسيار زيادی  دارد ، و فاطمه زهرا ( ع ) بود که روح آموزش و پرورش اسلامی را در مهد عفت و کانون تقوای خانوادگی  به پسران و دختران خود آموخت . پدر و مادر : فاطمه يگانه دختر بازمانده پيغمبر ( ص ) از خديجه کبری  مي باشد . چه بگويم درباره پدری که پيغمبر خاتم و حبيب خدا و نجات دهنده بشر از گمراهی و سيه کاری بود ؟ چه بگويم درباره پدری که قلم را توان وصف کمالات اخلاقی  او نيست ؟ و فصيحان و بليغان جهان در توصيف سجايای او عاجز مانده اند ؟ و اما مادرش خديجه دختر خويلد از نيکوترين و عفيفترين زنان عرب قبل از اسلام و در دوره اسلامی نخستين زنی که به پيامبر اکرم ( ص ) ، شوهرش ، ايمان آورد و آن چه از مال دنيا در اختيار داشت - در راه پيشرفت اسلام - کريمانه بذل کرد . درجه وفاداری خديجه ( ع ) نسبت به پيامبر ( ص ) را در بذل مال و جان و هستي اش ، تاريخ اسلام هرگز فراموش نخواهد کرد . همچنان که پيامبر اکرم نيز تا خديجه زنده بود زنی ديگر نگرفت و پيوسته از فداکاريهای او ياد مي کرد . از عايشه ، زوجه پيامبر ( ص ) ، نقل شده است که گفت : " احترام هيچ يک از زنان به پايه حرمت و عزت خديجه نمي رسيد . رسول الله ( ص ) پيوسته از او به نيکی ياد مي کرد و به حدی او را محترم مي شمرد که گويا زنی مانند خديجه نبوده است " . عايشه سپس نقل مي کند : روزی به پيغمبر ( ص ) گفتم : او بيوه زنی بيش نبوده است ، پيغمبر سخت برآشفت به طوری  که رگ پيشاني اش برآمد . سپس فرمود : به خدا سوگند بهتر از خديجه کسی برای من نبود . روزی که همه مردم کافر و بت پرست بودند ، او به من ايمان آورد . روزی که همه مرا به جادوگری و دروغگويی  نسبت مي دادند ، او مرا تصديق کرد ، روزی که همه از من روی مي گردانيدند ، خديجه تمام اموال خود را در اختيار من گذاشت و آنها را در راه من بی دريغ خرج کرد . خداوند از او دختری به من بخشيد که مظهر پاکی  و عفت و تقوا بود . عايشه سپس مي گويد : به پيغمبر عرض کردم از اين سخن نظر بدی  نداشتم و از گفته خود پشيمان شدم . باری ، فاطمه زهرا ( ع ) چنين مادری داشت و چنان پدری . گفته اند : خديجه از پيغمبر ( ص ) هفت فرزند آورد : قاسم که کنيه ابو القاسم برای پيغمبر از همين فرزند پيدا شد . وی قبل از بعثت در دو سالگی درگذشت . عبد الله يا طيب که او هم قبل از بعثت فوت شد . طاهر ، که در آغاز بعثت متولد شد و بعد از بعثت درگذشت . زينب که به ازدواج ابو العاص درآمد . رقيه که ابتدا با عتبه و پس از آن با عثمان بن عفان ازدواج کرد و در سال دوم هجرت درگذشت . ام کلثوم که او نيز به ازدواج عثمان - پس از رقيه - درآمد و در سال چهارم هجرت درگذشت . هفتم فاطمه زهرا ( س ) که به ازدواج حضرت علی ( ع ) درآمد و سلاله پاک امامان بزرگوار ما ثمره اين ازدواج پر شوکت و برکت است . ولادت فاطمه زهرا ( ع ) را روز بيستم جمادی  الثانی سال پنجم بعثت مي دانند که در مکه اتفاق افتاد . بنابراين در هنگام هجرت ، سن آن بانوی يگانه نزديک نه سال بوده است . نامها و لقبهايی که فاطمه ( ع ) دارد ، همه بازگوينده صفات و سجايای  ملکوتی اوست ، مانند : صديقه طاهره ، زکيه ، زهرا ، سيدة النساء العالمين و خير النساء و بتول ... . کنيه های آن حضرت : ام الحسن ، ام الحسنين ، ام الائمة ... . و شگفت تر از همه " ام ابيها " يعنی " مادر پدرش " مي باشد که نشان دهنده علاقه بسيار زياد فاطمه ( ع ) است به پدر بزرگوارش و اين که با همه کمی سن از آغاز کودکی پناهگاه معنوی و تکيه گاه روحی - بعد از خداوند متعال - مانند خديجه برای پدر بزرگوارش بوده است . لقب ام ابيها را پيغمبر ( ص ) به دختر عزيزش عنايت کرد . چون کلمه " ام " علاوه بر مادر ، به معنی اصل و منشأ هم به کار مي رود و مانند " ام الخبائث " که به شراب ( سرچشمه همه زيانها و بديها ) مي گويند و " ام القری " که به مکه معظمه گفته مي شد ، بنابراين ام ابيها به معنی  منشأ و اصل و مظهر نبوت و ولايت است ، و براستی زهرا ( س ) درخت سايه گستری بود که ميوه های شيرين امامت و ولايت را به بار آورد .

دوران زندگی فاطمه زهرا ( ع )
فاطمه زهرا ( س ) وارث صفات بارز مادر بزرگوارش خديجه بود - در جود و بخشش و بلندی نظر و حسن تربيت وارث مادر و در سجايای ملکوتی وارث پدر و همسری دلسوز و مهربان و فداکار برای شوهرش علی ( ع ) بود . در لوح دلش جز خداپرستی و عبادت خالق متعال و دوستداری پيامبر ( ص ) نقشی نبسته و از ناپاکی  دوران جاهليت و بت پرستی به دور بود . نه سال در خانه پر صفای مادر و در کنار پدر و نه سال ديگر را در کنار شوهر گرانقدرش علی مرتضی ( ع ) دوش به دوش وی  در نشر تعليمات اسلام و خدمات اجتماعی و کار طاقت فرسای خانه ، زندگی کرد . اوقاتش به تربيت فرزند و کار و نظافت خانه و ذکر و عبادت پروردگار مي گذشت . فاطمه ( ع ) دختری است که در مکتب تربيتی اسلام پرورش يافته و ايمان و تقوا در ذرات وجودش جايگزين شده بود. فاطمه در کنار مادر و آغوش پر مهر پدر تربيت شد و علوم و معارف الهی را از سرچشمه نبوت فراگرفت و آنچه را به سالها آموخته ، در خانه شوهر به مرحله عمل گذاشت و همچون مادری سالخورده و کدبانويی آزموده که تمام دوره های زندگی را گذرانده باشد - به اهل خانه و آسايش شوهر و تربيت فرزندان - توجه مي کرد و نيز آنچه را در بيرون خانه مي گذشت ، مورد توجه قرار مي داد و از حق خود و شوهرش دفاع مي کرد .

چگونگی ازدواج فاطمه ( ع ) و علی  ( ع )
از آغاز معلوم بود و همه مي دانستند که جز علی ( ع ) کسی همسر ( کفو ) فاطمه دختر پيامبر عاليقدر اسلام نيست . با وجود اين ، بسياری از ياران و کسانی که خود را به پيغمبر ( ص ) نزديک احساس مي کردند ، به اين وصلت چشم داشتند و اين آرزو را در دل مي پروردند . نوشته اند : پس از اين آزمونها عده ای از اصحاب به حضرت علی ( ع ) مي گفتند : چرا برای ازدواج با يگانه دختر پيغمبر ( ص ) اقدام نمي کنی ؟ حضرت علی ( ع ) مي فرمود : چيزی ندارم که برای  اين منظور قدم پيش نهم . آنان مي گفتند : پيغمبر ( ص ) از تو چيزی نمي خواهد . سرانجام حضرت علی ( ع ) زمينه را برای  طرح اين درخواست آماده ديد . روزی به خانه رسول اکرم ( ص ) رفت . اما شدت حيا مانع ابراز مقصود شد . نوشته اند دو سه بار اين عمل تکرار گرديد . سومين بار پيغمبر اکرم ( ص ) از علی  ( ع ) پرسيد : آيا حاجتی داری ؟ علی ( ع ) گفت : آری . پيغمبر فرمود : شايد برای خواستگاری زهرا آمده ای ؟ علی عرض کرد : آری . چون مشيت و امر الهی بر اين کار قرار گرفته بود و پيامبر از طريق وحی بر انجام دادن اين مهم آگاه شده بود ، مي بايست اين پيشنهاد را با دخت گراميش نيز در ميان بگذارد و از نظر او آگاه گردد . پيامبر ( ص ) به دخترش فاطمه گفت : تو علی را خوب مي شناسی ، علی  نزديکترين افراد به من مي باشد . در اسلام ، سابقه فضيلت و خدمت دارد . من از خدا خواستم برای  تو بهترين شوهر را برگزيند . خداوند مرا به ازدواج تو با علی امر فرموده است . بگو چه نظر داری ؟ فاطمه ساکت ماند . پيغمبر سکوت او را موجب رضا دانست و مسرور شد و صدای  تکبيرش بلند شد . آن گاه پيامبر ( ص ) بشارت اين ازدواج را به علی ( ع ) فرمود و مهر فاطمه را 400مثقال نقره قرار داد و در جلسه ای که عده ای از اصحاب بودند ، خطبه عقد را قراءت کرد و اين ازدواج فرخنده انجام شد . گفتنی است که علی ( ع ) جز يک شمشير و يک زره و شتری برای  آب کشی چيزی در اختيار نداشت . پيغمبر ( ص ) به علی فرمود : شمشير را برای  جهاد نگه دار ، شترت را هم برای  آب کشی و سفر حفظ کن ، اما زره خود را بفروش تا وسايل ازدواج فراهم شود . پيغمبر ( ص ) به سلمان فرمود : اين زره را بفروش . سلمان زره را به پانصد درهم فروخت . سپس گوسفندی را کشتند و وليمه عقد ازدواج دادند . اين جشن در ماه رجب سال دوم هجرت انجام شد . تمام وسايلی که به عنوان جهيزيه به خانه فاطمه زهرا ( ع ) دخت گرامی پيامبر ( ص ) آورده شده است ، از 14قلم تجاوز نمي کند : چارقد سرانداز - دو عدد لنگ - يک قطيفه - يک طاقه چادر پشمی - 4 بالش - يک تخته حصير - قدح چوبی - کوزه گلی - مشک آب - تنگ آبخوری - تختخواب چوبی  - يک طشت لباسشويی - يک آفتابه - يک زوج دستاس و مقداری عطر و بخور . اين است جهيزيه و تمام اثاث خانه فاطمه زهرا زوجه علی ( ع ) سرور زنان عالم . در شب زفاف - به جای خديجه که به جهان باقی شتافته بود ، سلمی دختر عميس مواظبت از فاطمه زهرا را بر عهده داشت - و رسول اکرم ( ص ) خود شخصا با عده ای از مهاجر و انصار و ياران باوفا در مراسم عروسی  شرکت فرمود - از بانک تکبير و تهليل فضای کوچه های مدينه روحانيتی خاص يافته بود و موج شادی و سرور بر قلبها مي نشست . پيامبر گرامی دست دخترش را در دست علی گذاشت و در حق آن زوج سعادتمند دعای خير کرد و آنها را به خداوند بزرگ سپرد . و بدين سان و با همين سادگی عروسی بهترين مردان و بهترين زنان جهان برگزار شد .

از شادی  تا اندوه
در سال يازدهم هجری در آخر ماه صفر رحلت جانگداز پيامبر ( ص ) پيش آمد و چه دردآور بود جدايی اين پدر و دختر - پدری چون پيامبر گرامی که هميشه هنگام سفر با آخرين کسی که وداع مي کرد و او را مي بوييد و مي بوسيد ، دخت گراميش بود و چون از سفر بازمي گشت ، اولين ديدار را با دخترش داشت . پيوسته از حالش جويا مي شد و رازی از رازها را در گوش جانش مي گفت و دختری  که پيوسته از کودکی در کنار پدر بود و از او پرستاری مي کرد ، گاهی با زنان هاشمی به ميدان جنگ مي شتافت تا حال پدر را جويا شود . چنانکه در جنگ احد که به دروغ آوازه درافتاد که پيامبر ( ص ) در جنگ کشته شده ، به دامنه کوه احد شتافت و سر و صورت خونين پدر را شستشو داد و از خاکستر حصيری که سوخته بود بر جراحات پدر پاشيد و از زخمهای آن حضرت مواظبت کرد تا بهبود يافت - دختری که لحظه به لحظه که از کارهای  خانه داری و بچه داری فراغت مي يافت ، به خدمت پدر مي رسيد و از ديدارش بهره مند مي شد ... آری لحظه جدايی اين چنين پدر و دختری  فرارسيد و چه زود فرارسيد . پيامبر ( ص ) در بستر بيماری افتاد و رنگ رخسارش نمايانگر واپسين لحظات عمرش بود . عايشه روايت مي کند که پيغمبر ( ص ) در حالت جان دادن و آخرين رمقهای  حيات ، دختر عزيزش فاطمه ( ع ) را خواست و نزديکش نشانيد و در گوش او رازی  گفت که فاطمه سخت به گريه افتاد . پس از آن سخن ديگری گفت که ناگهان چهره فاطمه شکفته شد . همگان از ديدن اين دو منظره متضاد متعجب شدند . راز اين رازگويی را از حضرت فاطمه زهرا خواستند ، فرمود : نخست پدرم خبر مرگ خود را به من گفت ، بسيار محزون شدم و عنان شکيبايی از دستم بشد ، گريه کردند ، او نيز متأثر شد ، ديگر بار در گوشم گفت : دخترم ! بدان تو نخستين کسی از خانواده هستی  که به زودی به من ملحق خواهی شد . به شنيدن اين بشارت خوشحال شدم . پدرم فرمود راضی  هستی که " سيده نساء العالمين و سيده نساء هذه الامة " باشی ؟ فاطمه گفت : به آنچه خدا و تو بپسنديد راضي ام . باری ، فاطمه سرور زنان عالم و سرور زنان اين امت - اين نو گل خندان باغ رسالت بر اثر تندبادهای حوادث ، زود پر پر شد و چندی بعد از پدر بزرگوارش به وی پيوست . وه که چه کوته بود عمر آن ملکه اسلام . آری ، مرگ پدری مهربان و دگرگونيهايی  که پس از رسول خدا ( ص ) روی  نمود ، روح و جسم دختر پيغمبر ( ص ) را آزرده ساخت . وی در روزهايی که پس از مرگ پدر زيست ، پيوسته رنجور ، پژمرده و گريان بود . هرگز رنج جدايی پدر را تحمل نمي کرد و برای همين بود که چون خبر مرگ خود را از پدر شنيد لبخند زد . او مردن را بر زيستنی جدا از پدر ، ترجيح مي داد . سرانجام ، آزردگيها و ناتوانی تا بدان جا کشيد که دختر پيغمبر ( ص ) در بستر افتاد . در مدت بيماری او ، از آن مردان جان بر کف ، از آن مسلمانان آماده در صف ، از آنان که هر چه داشتند ، از برکت پدر او بود ، چند تن او را دلداری دادند و يا به ديدنش رفتند ؟ ظاهرا جز يکی  دو تن از محرومان و ستمديدگان چون بلال و سلمان کسی از اين بانوی گرانقدر غم خواری  نکرد . اما زنان مهاجر بويژه انصار ، که از آزردگی و بيماری فاطمه ( ع ) خبر يافتند ، با مهربانی نزد او گرد آمدند و از او عيادت و دلجويی نمودند . دختر پيامبر ( ص ) در بستر بيماری  نيز ، در پاسخ کسانی که از او احوالپرسی مي کردند ، سخنانی فصيح و بليغ بر زبان مي راند . سخنانی که در آن روز ، درد دل و گله و شکوه بانويی داغديده و ستم رسيده مي نمود ، اما بحقيقت اعلام خطری بود ، که مسلمانان را از تفرقه افکنی و فتنه انگيزی در آينده بيم مي داد . باری ، دخت پيامبر ( ص ) گفتنيها را گفت و بر اثر مصائب جانکاه و دوری از پدر مهربان گرانقدرش رسول مکرم ( ص ) و نیز جراحات ناشی از میخ درب خانه که دشمنان پیامبر خدا (ص)وعلی (ع) در حجوم وحشیانه به خانه ان حضرت وارد کردند به " گلشن رضوان " شتافت .


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, توسط سید امیر

امام نهم شیعیان حضرت جواد (ع ) در سال 1095 هجرى در مدینه ولادت یافت . نام نامى اش محمّد معروف به جواد و تقى است .
 القاب دیگرى مانند: رضى و متقى نیز داشته ولى تقى از همه معروفتر مى باشد.
 مادر گرامى اش سبیكه یا خیزران است كه این هر دو نام در تاریخ زندگى آن حضرت ثبت است .
 امام محمّد تقى (ع ) هنگام وفات پدر حدود 8 ساله بود.


 پس از شهادت جانگداز حضرت رضا علیه السلام در اواخر ماه صفر سال 203 ه‍ مقام امامت به فرزند ارجمندش حضرت جوادالائمه (ع ) انتقال یافت .
 ماءمون خلیفه عباسى كه همچون سایر خلفاى بنى عباس از پیشرفت معنوى و نفوذ باطنى امامان معصوم و گسترش فضائل آنها در بین مردم هراس ‍ داشت ، سعى كرد ابن الرضا را تحت مراقبت خاص خویش قرار دهد.
 (از اینجا بود كه ماءمون نخستین كارى كه كرد، دختر خویش امّ الفضل را به ازدواج حضرت امام جواد (ع ) درآورد، تا مراقبى دائمى و از درون خانه ، بر امام گمارده باشد. رنجهاى دائمى كه امام جواد (ع ) از ناحیه این ماءمور خانگى برده است ، در تاریخ معروف است ).(98)


 از روشهایى كه ماءمون در مورد حضرت رضا (ع ) بكار مى بست ، تشكیل مجالس بحث و مناظره بود. (99) ماءمون و بعد معتصم عباسى مى خواستند از این راه - به گمان باطل خود - امام (ع ) را در تنگنا قرار دهند. در مورد فرزندش حضرت جواد (ع ) نیز چنین روشى را بكار بستند. بخصوص كه در آغاز امامت هنوز سنى از عمر امام جواد (ع ) نگذشته بود. ماءمون نمى دانست كه مقام ولایت و امامت كه موهبتى است الهى ، بستگى به كمى و زیادى سالهاى عمر ندارد.


 بارى ، حضرت جواد (ع ) با عمر كوتاه خود كه همچون نوگل بهاران زودگذر بود، و در دوره اى كه فرقه هاى مختلف اسلامى و غیر اسلامى میدان رشد و نمو یافته بودند و دانشمندان بزرگى در این دوران ، زندگى مى كردند و علوم و فنون سایر ملتها پیشرفت نموده و كتابهاى زیادى به زبان عربى ترجمه و در دسترس قرار گرفته بود، با كمى سن وارد بحثهاى علمى گردید و با سرمایه خدایى امامت كه از سرچشمه ولایت مطلقه و الهام ربانى مایه ور بود، احكام اسلامى را مانند پدران و اجداد بزرگوارش گسترش داد و به تعلیم و ارشاد پرداخت و به مسائل بسیارى پاسخ گفت . براى نمونه ، یكى از مناظره هاى ( احتیاجات ) حضرت امام محمّد تقى (ع ) را در زیر نقل مى كنیم :
 (عیاشى در تفسیر خود از ذرقان كه همنشین و دوست احمد بن ابى دؤ اد بود، نقل مى كند كه ذرقان گفت : روزى دوستش (ابن ابى دؤ اد) از دربار معتصم عباسى برگشت و بسیار گرفته و پریشان حال به نظر رسید. گفتم : چه شده است كه امروز این چنین ناراحتى ؟ گفت : در حضور خلیفه و ابوجعفر فرزند على بن موسى الرضا جریانى پیش آمد كه مایه شرمسارى و خوارى ما گردید. گفتم چگونه ؟ گفت : سارقى را به حضور خلیفه آورده بودند كه سرقتش آشكار و دزد اقرار به دزدى كرده بود. خلیفه طریقه اجراى حد و قصاص را پرسید. عده اى از فقها حاضر بودند، خلیفه دستور داد بقیه فقیهان را نیز حاضر كردند، و محمّد بن على الرضا را هم خواست .
 خلیفه از ما پرسید:
 حد اسلامى چگونه باید جارى شود؟
 من گفتم : از مچ دست باید قطع گردد.
 خلیفه گفت : به چه دلیل ؟
 گفتم : بدلیل آنكه دست شامل انگشتان و كف دست تا مچ دست است ، و در قرآن كریم در آیه تیمم آمده است : (( فامسحوا بوجوهكم و ایدیك . )) بسیارى از فقیهان حاضر در جلسه گفته مرا تصدیق كردند.
 یك دسته از علماء گفتند: باید دست را از مرفق برید.
 خلیفه پرسید: به چه دلیل ؟
 گفتند: به دلیل آیه وضو كه در قرآن كریم آمده است :... (( و ایدیكم الى المرافق . )) و این آیه نشان مى دهد كه دست دزد را باید از مرفق برید.
 دسته دیگر گفتند: دست را از شانه باید برید چون دست شامل تمام این اجراء مى شود.
 و چون بحث و اختلاف پیش آمد، خلیفه روى به حضرت ابوجعفر محمّد بن على كرد و گفت :
 یا اباجعفر، شما در این مسئله چه مى گویید؟
 آن حضرت فرمود: علماى شما در این باره سخن گفتند. مرا از بیان مطلب معذور بدار.
 خلیفه گفت : به خدا سوگند كه شما هم باید نظر خود را بیان كنید.
 حضرت جواد فرمود: اكنون كه مرا سوگند مى دهى پاسخ آن را مى گویم . این مطالبى كه علماى اهل سنت درباره حد دزدى بیان كردند خطاست . حد صحیح اسلامى آنست كه باید انگشتان دست را غیر از انگشت ابهام قطع كرد.
 خلیفه پرسید: چرا؟
 امام (ع ) فرمود: زیرا رسول اللّه (ص ) فرموده است سجود باید بر هفت عضو از بدن انجام شود: پیشانى ، دو كف دست ، دو سر زانو، دو انگشت ابهام پا، و اگر دست را از شانه یا مرفق یا مچ قطع كنند براى سجده حق تعالى محلى باقى نمى ماند، و در قرآن كریم آمده است : (( (و ان المساجد للّه ...) )) سجده گاه ها از آن خداست ، پس كسى نباید آنها را ببرد.
 معتصم از این حكم الهى و منطقى بسیار مسرور شد، و آن را تصدیق كرد و امر نمود انگشتان دزد را براى حكم حضرت جواد (ع ) قطع كردند.
 ذرقان مى گوید: ابن ابى دؤ اد سخت پریشان شده بود، كه چرا نظر او در محضر خلیفه رد شده است . سه روز پس از این جریان نزد معتصم رفت و گفت :
 یا امیرالمؤ منین ، آمده ام تو را نصیحتى كنم و این نصیحت را به شكرانه محبتى كه نسبت به ما دارى مى گویم . معتصم گفت : بگو.
 ابن ابى دؤ اد گفت : وقتى مجلسى از فقها و علما تشكیل مى دهى تا یك مسئله یا مسائلى را در آن جا مطرح كنى ، همه بزرگان كشورى و لشكرى حاضر هستند، حتى خادمان و دربانان و پاسبانان شاهد آن مجلس و گفتگوهایى كه در حضور تو مى شود هستند، و چون مى بینند كه راءى علماى بزرگ تو در برابر راءى محمّد بن على الجواد ارزشى ندارد، كم كم مردم به آن حضرت توجه مى كنند و خلافت از خاندان تو به خانواده آل على منتقل مى گردد، و پایه هاى قدرت و شوكت تو متزلزل مى گردد.


 این بدگویى و اندرز غرض آلود در وجود معتصم كار كرد و از آن روز در صدد برآمد این مشعل نورانى و این سرچشمه دانش و فضیلت را خاموش ‍ سازد.(100)
 این روش را - قبل از معتصم - ماءمون نیز در مورد حضرت جوادالائمه (ع ) بكار مى برد، چنانكه در آغاز امامت امام نهم ، ماءمون دوباره دست به تشكیل مجالس مناظره زد و از جمله از یحیى بن اكثم كه قاضى بزرگ دربار وى بود، خواست تا از امام (ع ) پرسشهایى كند، شاید بتواند از این راه به موقعیت امام (ع ) ضربتى وارد كند. امّا نشد، و امام از همه این مناظرات سربلند در آمد.
 روزى از آنجا كه (یحیى بن اكثم ) به اشاره ماءمون مى خواست پرسشهاى خود را مطرح سازد ماءمون نیز موافقت كرد، و امام جواد (ع ) و همه بزرگان و دانشمندان را در مجلس حاضر كرد. ماءمون نسبت به حضرت امام محمّد تقى (ع ) احترام بسیار كرد و آن گاه از یحیى خواست آنچه مى خواهد بپرسد، یحیى كه پیرمردى سالمند بود، پس از اجازه ماءمون و حضرت جواد (ع ) گفت : اجازه مى فرمایى مساءله اى از فقه بپرسم ؟ حضرت جواد فرمود:
 آنچه دلت مى خواهد بپرس .
 یحیى بن اكثم پرسید: اگر كسى در حال احرام قتل صید كرد چه باید بكند؟
 حضرت جواد (ع ) فرمود: آیا قاتل صید محلّ (101) بوده یا محرم ؟ عالم بوده یا جاهل ؟ به عمد صید كرده یا به خطا؟ محرم آزاد بوده یا بنده ؟ صغیر بوده یا كبیر؟ اول قتل او بوده یا صیاد بوده و كارش صید بوده ؟ آیا حیوانى را كه كشته است صید تمام بوده یا بچه صید؟ آیا در این قتل پشیمان شده یا نه ؟ آیا این عمل در شب بوده یا روز؟ احرام محرم براى عمره بوده یا احرام حج ؟
 یحیى دچار حیرت عجیبى شد. نمى دانست چگونه جواب گوید، سر به زیر انداخت و عرق خجالت بر سر و رویش نشست . درباریان یكدیگر نگاه مى كردند. ماءمون نیز كه سخت آشفته حال شده بود در میان سكوتى كه بر مجلس حكمفرما بود، روى به بنى عباس و اطرافیان كرد و گفت :
 - دیدید و ابوجعفر محمّد بن على الرضا را شناختید؟(102)
 سپس بحث را تغییر داد تا از حیرت حاضران بكاهد.


 بارى ، موقعیت امام جواد (ع ) پس از این مناظرات بیشتر استوار شد.
 امام جواد (ع ) در مدت 17 سال دوران امامت به نشر و تعلیم حقایق اسلام پرداخت ، و شاگردان و اصحاب برجسته اى داشت كه : هر یك خود قله اى بودند از قله هاى فرهنگ و معارف اسلامى مانند:
 ابن ابى عمیر بغدادى ، ابوجعفر محمّد بن سنان زاهرى ، احمد بن ابى نصر بزنطى كوفى ، ابو تمام حبیب اوس طائى ، شاعر شیعى مشهور، ابوالحسن على بن مهزیار اهوازى و فضل بن شاذان نیشابورى كه در قرن سوم هجرى مى زیسته اند.


 اینان نیز (همچنانكه امام بزرگوارشان همیشه تحت نظر بود) هر كدام به گونه اى مورد تعقیب و گرفتارى بودند. فضل بن شاذان را از نیشابور بیرون كردند. عبداللّه بن طاهر چنین كرد و سپس كتب او را تفتیش كرد و چون مطالب آن كتابها را - درباره توحید و... به او گفتند قانع نشد و گفت مى خواهم عقیده سیاسى او را نیز بدانم .
 ابوتمام شاعر نیز از این امر بى بهره نبود، امیرانى كه خود اهل شعر و ادب بودند حاضر نبودند شعر او را - كه بهترین شاعر آن روزگار بود، چنانكه در تاریخ ادبیات عرب و اسلام معروف است - بشنوند و نسخه از آن داشته باشند. اگر كسى شعر او را براى آنان ، بدون اطلاع قبلى ، مى نوشت و آنان از شعر لذت مى بردند و آن را مى پسندیدند، همین كه آگاه مى شدند كه از ابوتمام است یعنى شاعر شیعیت معتقد به امام جواد (ع ) و مروّج آن مرام - دستور مى دادند كه آن نوشته را پاره كنند. ابن ابى عمیر - عالم ثقه مورد اعتماد بزرگ - نیز در زمان هارون و ماءمون ، محبت هاى بسیار دید. او را سالها زندانى كردند، تازیانه ها زدند. كتابهاى او را كه ماءخذ عمده علم دین بود، گرفتند و باعث تلف شدن آنها شدند و... (103) بدین سان دستگاه جبار عباسى با هواخواهان علم و فضیلت رفتار مى كرد و چه ظالمانه !


 شهادت حضرت جواد (ع )
 این نوگل باغ ولایت و عصمت گرچه كوتاه عمر بود ولى رنگ و بویش مشام جانها را بهره مند ساخت . آثار فكرى و روایاتى كه از آن حضرت نقل شده و مسائلى را كه آن امام پاسخ گفته و كلماتى كه از آن حضرت بر جاى مانده ، تا ابد زینت بخش صفحات تاریخ اسلام است . دوران عمر آن امام بزرگوار 25 سال و دوره امامتش 17 سال بوده است .
 معتصم عباسى از حضرت جواد (ع ) دعوت كرد كه از مدینه به بغداد بیاید. امام جواد در ماه محرم سال 220 هجرى به بغداد وارد شد. معتصم كه عموى امّ الفضل زوجه حضرت جواد بود، با جعفر پسر ماءمون و امّ الفضل بر قتل آن حضرت همداستان شدند.
 علت این امر - همچنان كه اشاره كردیم - این اندیشه شوم بود كه مبادا خلافت از بنى عباس به علویان منتقل شود. از این جهت ، در صدد تحریك امّ الفضل بر آمدند و به وى گفتند تو دختر و برادرزاده خلیفه هستى ، و احترامت از هر جهت لازم است و شوهر تو محمّد بن على الجواد، مادر علتى هادى فرزند خود را بر تو رجحان مى نهد.
 این دو تن آن قدر وسوسه كردند تا امّ الفضل - چنانكه روش زنان نازاست - تحت تاءثیر حسادت قرار گرفت و در باطن از شوهر بزرگوار جوانش آزرده خاطر شد و به تحریك و تلقین معتصم و جعفر برادرش ، تسلیم گردید. آنگاه این دو فرد جنایتكار سمى كشنده در انگور وارد كردند و به خانه امام فرستادند تا سیاه روى دو جهان ، امّ الفضل ، آنها را به شوهرش بخوراند. امّ الفضل طبق انگور را در برابر امام جواد (ع ) گذاشت ، و از انگورها تعریف و توصیف كرد، و حضرت جواد (ع ) را به خوردن انگور وادار و در این امر اصرار كرد. امام جواد (ع ) مقدارى از آن انگور را تناول فرمود. چیزى نگذشت آثار سم را در وجود خود احساس فرمود و درد و رنج شدیدى بر آن حضرت عارض گشت . امّ الفضل سیه كار با دیدن آن حالت دردناك در شوهر جوان ، پشیمان و گریان شد؛ امّا پشیمانى سودى نداشت .
 حضرت جواد (ع ) فرمود: چرا گریه مى كنى ؟ اكنون كه مرا كشتى گریه تو سودى ندارد. بدان كه خداوند متعال در این چند روزه دنیا تو را به دردى مبتلا كند و به روزگارى بیفتى كه نتوانى از آن نجات یافت .
 در مورد مسموم كردن حضرت جواد (ع ) قولهاى دیگرى هم نقل شده است .(104)
زنان و فرزندان حضرت جواد (ع )
 زن حضرت جواد (ع ) ام الفضل دختر ماءمون بود. حضرت جواد (ع ) از ام الفضل فرزندى نداشت . حضرت امام محمّد تقى زوجه دیگرى مشهور به امّ ولد (105) و به نام سمانه مغربیه داشته است . فرزندان آن حضرت را 4 پسر و 4 دختر نوشته اند بدین شرح :


 1 - حضرت ابوالحسن امام على النقى (هادى )
 2 - ابواحمد موسى مبرقع
 3 - ابواحمد حسین
 4 - ابوموسى عمران
 5 - فاطمه
 6 - خدیجه
 7 - امّ كلثوم
 8 - حكیمه
 حضرت جواد (ع ) مانند جده اش فاطمه زهرا كوتاه زندگانى و عمرى سراسر رنج و مظلومیت داشت . بدخواهان نگذاشتند این مشعل نورانى نورافشانى كند. امام نهم ما در آخر ماه ذیقعده سال 220 ه‍ به سراى جاویدان شتافت . قبر مطهرش در كاظمیه یا كاظمین است ، عقب قبر منور جدش حضرت موسى بن جعفر (ع ) زیارتگاه شیعیان و دوستداران است .
 از سخنان حضرت جواد (ع )
 1 - اعتماد به خداوند متعال بهاى هر چیز گران است و نردبانى است به سوى هر بلندى .
 2 - عزت مؤ من در بى نیازى او از مردم است .
 3 - ولى و دوستدار خدا در آشكار و دشمن خدا در پنهانى مباش .
 4 - هر كه به برادرى به جهت خداوند تعالى ، بهره دهد (یا بهره گیرد) خانه اى در بهشت بهره داده (یا بهره گرفته ) است .
 5 - كسى كه خداوند متعال یذیرنده تعهد اوست چگونه تلف شود؟ كسى كه از خدا برید و به دیگرى پیوست چگونه نجات یابد؟ كسى كه از راه غیر علم (یعنى از طریق جهالت و نادانى ) عمل كند، بیش از آنكه اصلاح امور كند موجب فساد و تباهى خواهد شد.
 6 - از دوستى با آدم نادان و بد بپرهیز، زیرا مانند شمشیر كشیده است ، منظرش نیكوست ولى آثارش زشت مى باشد.
 7 - كسى كه امین خیانتكاران باشد، همین كار در دغلى و خیانتش كافى است .
 8 - شخص مؤ من نیازمند به خصلت است : توفیق از جانب حق تعالى ، واعظى از نفس خود كه پیوسته او را پند دهد و قبول كند، پذیرش نصیحت از آنكه او را به هدایت وادارد و نصحیت كند.(106)


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, توسط سید امیر

آیایهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند؟


یا یهودیان و مسیحیان به بهشت می‌روند,بهشت,جهنم

با توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند، این نتیجه به دست می آید: عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این دو عنصر باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده باشد.

قسمت اول
آیات قرآن کریم تأکید و اصرار دارند بر اینکه شرط ورود به بهشت دو چیز است: یکی ایمان و دیگری عمل صالح؛ مانند آیه 82 سوره بقره که اهل ایمان و عمل صالح را اهل بهشت و جاویدان در آن معرفی می کند:

الَّذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ أُولئِكَ أَصْحابُ الْجَنَّةِ هُمْ فیها خالِدُونَ
آیات الهی این واقعیت را هم بیان می دارند که نه ایمان بی عمل برای انسان مفید خواهد بود و نه عملِ بی نیت الهی.

بی فایده بودن ایمانِ بی عمل را در آیه 158 سوره انعام آمده است:

یَوْمَ یَأْتی‏ بَعْضُ آیاتِ رَبِّكَ لا یَنْفَعُ نَفْساً إیمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ أَوْ كَسَبَتْ فی‏ إیمانِها خَیْراً
روزى كه برخى از نشانه‏هاى پروردگارت به ظهور آید، ایمان آوردن كسى كه پیش از این ایمان نیاورده یا در حال ایمانش عمل شایسته‏اى انجام نداده سودى نخواهد داشت.

و اینکه عمل بی نیت الهی در آخرت بهره ای از پاداش الهی نخواهد داشت حقیقتی است که آیات 15 و 16 سوره هود علیه السلام از آن پرده بر می دارد:

مَنْ كانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ إِلَیْهِمْ أَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ
كسانى كه زندگى دنیا و زیور و زینتش را بخواهند، ثمره تلاششان را به طور كامل در [همین‏] دنیا به آنان مى‏دهیم و در آن چیزى از آنان كاسته نخواهد شد.

أُوْلَئكَ الَّذِینَ لَیْسَ لهَُمْ فىِ الاَْخِرَةِ إِلَّا النَّارُ  وَ حَبِطَ مَا صَنَعُواْ فِیهَا وَ بَاطِلٌ مَّا كَانُواْ یَعْمَلُون
اینان كسانى هستند كه در آخرت، سهمى جز آتش براى آنان نیست و آنچه [در دنیا از كار خیر] كرده اند، در آخرت تباه و بى اثر مى شود و آنچه همواره [برای غیر خدا‏] انجام مى دادند، باطل است.

 کدام ایمان؟ کدام عمل؟
حال که ضرورت داشتن ایمان و عمل صالح برای جلب رضای خداوندی و ورود به بهشت اثبات شد این سوال مطرح می شود که کدام ایمان و عقیده و کدام عمل شایسته این هدف را تأمین می کند و انسان را به سر منزل مقصود می رساند؟


کدام ایمان نجات بخش است؟
از آیات قرآن کریم به دست می آید تنها عقیده و باوری نجات بخش است که مقبول درگاه الهی باشد و آن نیست جز باور به معارف دین اسلام است.

إِنَّ الدِّینَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلامُ (آل عمران/19)
بی تردید دینِ [واقعى كه همه پیامبران، مُبلّغ آن بودند] نزد خدا اسلام است.

اسلام در اینجا  عبارت است از تسلیم شدن در برابر بیانى كه از پروردگار عالم در مورد عقاید و اعمال و یا در مورد معارف و احكام صادر مى‏شود.[1]

و نیز می فرماید:

وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْإِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ وَ هُوَ فِی الْآخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینَ (آل عمران/85)
و هركه جز اسلام، دینى طلب كند، هرگز از او پذیرفته نمى‏شود و او در آخرت از زیانكاران خواهد بود.

بنابراین هر مکتب و عقیده ای که در آن سخنی از فرامین الهی نباشد و تسلیم بودن محض در برابر تمام آنچه او فرموده است معنی نداشته باشد ، مکتبی نیست که انسان با باور به آموزه های آن بتواند به قرب الهی و بهشت جاویدان دست پیدا کند.

با این قید، تمام ادیان و مکاتب غیر الهی یکسره باطل اعلام شده و کنار گذاشته می شوند؛ می ماند ادیان الهی. در بین ادیان الهی هم، قرآن کریم فقط اسلام به معنای دین خاتم را برگزیده و بقیه را با صراحتِ تمام مردود اعلام کرده است. این بیانیه سه بار در قرآن کریم دیده می شود:

در آیات 33 سوره توبه، 28 سوره فتح و 9 سوره صف که فرمود:


هُوَ الَّذی أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدى‏ وَ دینِ الْحَقِّ لِیُظْهِرَهُ عَلَى الدِّینِ كُلِّهِ
اوست كه پیامبرش را به همراه هدایت الهی و دین حق فرستاد، تا آن را بر همه ادیان چیره گرداند.

در این آیات مراد از «دین حق»، دین اسلام و عقاید و احكام آن است كه با واقع و حق انطباق دارد. بنابراین معنای آیه این می شود: خدا آن كسى است كه رسول خود محمد (صلی الله علیه و آله) را با هدایت- و یا با آیات و معجزات- و با دینى كه با فطرت و حقیقت آفرینش منطبق است، فرستاد تا آن را بر سایر ادیان غلبه دهد.[2]

بر اساس این آیات، ایمان به غیر دین اسلام در درگاه الهی مردود است و پذیرفته نخواهد بود. برای همین قرآن کریم، اهل کتاب را به دست برداشتن از دین سابق دعوت می کند و از آنها می خواهد تا به دین اسلام ایمان بیاورند:

وَ لَوْ آمَنَ أَهْلُ الْكِتابِ لَكانَ خَیْراً لَهُمْ مِنْهُمُ الْمُۆْمِنُونَ وَ أَكْثَرُهُمُ الْفاسِقُونَ (آل عمران /110)
اگر اهل كتاب (یهود و نصارى) ایمان بیاورند به سود خودشان است؛ اما متاسفانه تنها اقلیتى از آنها پشت پا به تعصبهاى جاهلانه زده‏ و اسلام را با آغوش باز پذیرفته اند؛ در حالى كه اكثریت آنها از تحت فرمان پروردگار خارج شده و حتى بشاراتى كه در باره پیامبر صلی الله علیه و آله در كتب آنها بوده نادیده انگاشته و بر كفر و عصبیت خود هم چنان باقى مانده اند. [3]

و یا در آیه 65 سوره مائده آنها را به شرطی اهل بهشت و رستگاری می داند که به اسلام ایمان بیاورند و مسلمان شوند:

وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْكِتابِ آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَكَفَّرْنا عَنْهُمْ سَیِّئاتِهِمْ وَ لَأَدْخَلْناهُمْ جَنَّاتِ النَّعیمِ
اگر اهل كتاب ایمان بیاورند و پرهیزگارى پیشه كنند، از گناهان گذشته آنها درمی گذریم و آنها را در باغ هاى بهشت كه كانون انواع نعمت ها است وارد مى‏كنیم.

خداوند متعال کار را به اینجا خاتمه نداده و سخن از اسلامی به میان می آورد که مورد رضایت اوست ؛ چرا که می دانسته همین اسلامی که تا قیامت بشر را به آن فراخوانده ، خود به فرق و مذاهب متعدد تقسیم خواهد شد؛ برای همین فرمود:

الْیَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دینَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْكُمْ نِعْمَتی‏ وَ رَضیتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دیناً (مائده/6)
یعنی اسلامی مورد قبول و رضایت من است که مُهر «غدیر» پای آن باشد.


کدام عمل نجات بخش است؟
با توجه به آیات 15 و 16 سوره مبارکه هود علیه السلام و نیز آیاتی که عمل صالح را شرط ورود به بهشت می دانند (در بالا گذشت) این نتیجه به دست می آید:

عملی نجات بخش است و بهشت جاویدان را در پی خواهد داشت که دارای این دو عنصر باشد: حُسن فعلی و حُسن فاعلی؛ یعنی هم عمل، عملی باشد که در فرهنگ دینی مقبول است و هم کننده کار آن را با نیت الهی و قصد قربت انجام داده باشد.

بنابراین دو دسته کار است که بی تردید در قیامت بهشت و ثوابی نخواهد داشت:

کاری که در فرهنگ دینی معصیت است و گناه محسوب می شود (حُسن فعلی نداشته باشد) هر چند فاعل آن مۆمن باشد؛ مانند سرقت اموال ثروتمندان برای کمک به نیازمندان با نیت قربة الی الله.

کاری که در فرهنگ دینی پسندیده است؛ ولی فاعلش آن را برای جلب رضای الهی و نیل به ثواب اخروی انجام نداده است (حُسن فاعلی نداشته باشد)؛ مانند ساخت بیمارستان با نیت کسب شهرت.
 
پی نوشت:
1.     المیزان 3/121
2.     المیزان 9/247
3.     تفسیر نمونه 3/49
منبع:tebyan.net


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, توسط سید امیر

بهشت در اخرتمتعجب

انواع بهشت,بهشت,بهشت چگونه است,

در آیه 12 سوره واقعه آمده: «فی جنات النعیم؛ مقربان در جناتی از نعیم هستند». «جنة نعیم» (واقعه/89) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است.

 

آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف، درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/17).

باید دانست بهشت هائی که در قرآن از آنها نام برده شده است چهار تا است: جنت عدن و جنت فردوس و جنت نعیم و جنت مأوی؛ هم چنان که در روایت وارد است: «قال أبو جعفر علیه السلام: أما الجنان المذکورة فی الکتاب فإنهن جنة عدن، و جنة الفردوس، و جنة نعـیـم، و جنة المأوی. و إن لله تعالی جنانا محفوفة بهذه الجنان ؛ ترجمه: امام باقر علیه السلام: بهشت هایی که در قرآن مطرح اند عبارتند از: بهشت عدن، بهشت فردوس، بهشت نعیم، بهشت ماوی و برای خداوند بهشت هایی دیگر است که با این بهشت ها محاصره شده اند» ( «علم الیقین » فیض کاشانی، طبع سنگی وزیری، ص 224).

اما جنة النعیم در بسیاری از آیات قرآن نام برده شده است؛ مانند: «والسابقون السـبقون * أولئک المقربون * فی جنـات النعیم؛ پیشی گیرندگان در أعمال صالحه، پیشی گیرندگان در غفران و رحمت خداوند هستند. و ایشانند مقربان خدا که در بهشت های نعیم هستند» ( آیات 10 تا 12 سوره واقعه). «جنة نعیم» (واقعه/89) هم ما داریم. اگر «جنة نعیم» فرموده بود، یک بهشت بیشتر نبود. ولی وقتی که «جنات النعیم» می گوید (بهشتهایی از نعیم) از انواعی از بهشتها را مخصوصا برای اهل اخلاص بیان می کند که در آیات سوره رحمن هم خواندیم، بهشتهای روحی و معنوی ای که وجود دارد و درجاتی بالاتر از بهشتهای مادی است. آنها اموری است غیر قابل توصیف، بر عکس بهشت مادی که قابل توصیف است. اول می فرماید: «فی جنات النعیم» یعنی بهشتهای قابل توصیف و بهشتهای غیرقابل توصیف درباره آن بهشتهای غیر قابل توصیف همین قدر فرموده: «فلا تعلم نفس ما اخفی لهم من قرة اعین؛ کسی نمی تواند بفهمد که چه چیزهایی در آنجا پنهان است» (سجده/17) و مانند: «أیطمع کل امری ء منهم أن یدخل جنة نعیم * کلا؛ آیا هر فرد از ایشان چنین طمعی دارد که در بهشت نعیم داخل شود؟ نه، چنین نیست» (آیه 38 و صدر آیه 39، از سوره المعارج ).

و اما جنت عدن نیز در بسیاری از آیات قرآن نام آن برده شده است مانند: «و مسـکن طیبة فی جنـت عدن ذ لک الفوز العظیم؛ و (خداوند شما را داخل میکند) در مسکن های پاک و پاکیزه ای که در بهشت های عدن است؛ و اینست فوز عظیم !» (ذیل آیه 12، از سوره الصف). و اما جنت فردوس در دو جای قرآن نام آن برده شده است؛ اول در سوره کهف: «إن الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت کانت لهم جنـت الفردوس نزلا * خـلدین فیها لا یبغون عنها حولا؛ حقا آن کسانیکه ایمان آورده اند و أعمال صالحه بجای می آورند، برای آنان بهشت های فردوس مهیا و به عنوان پذیرائی و کرامت آنان خواهد بود؛ در آن بهشت ها بطور جاودان می مانند و هیچگونه تغییر و جابجائی از آن را طلب نمی کنند» ( آیه 107 و 108). دوم در سوره مؤمنون: «أولئک هم الو رثون * الذین یرثون الفردوس هم فیها خـلدون؛ (مؤمنان که چنین و چنانند) ایشانند فقط وارثان؛ آنانکه فردوس را به ارث برند. و ایشان در آن بهشت فردوس بطور جاودان زیست می نمایند» (آیه 10 و 11 ).

و جنت مأوی نیز در دو مورد از قرآن آمده است؛ اول در سوره سجده: «أما الذین ءامنوا و عملوا الصـلحـت فلهم جنـت المأوی نزلا بما کانوا یعملون؛ اما آن کسانیکه ایمان آورده اند و اعمال صالحه انجام میدهند، پس برای آنان بهشت های مأوی به عنوان پذیرائی و پاداش کارهائی که در دنیا بجای می آورده اند مهیا و آماده می باشد» (آیه 19) و دوم در سوره نجم: «عند سدرة المنتهی * عندها جنة المأوی؛ در نزد سدرة المنتهی، که آخرین درخت است. و در نزد آن سدرة و درخت، بهشت مأوی است» ( آیه 14 و 15). «باری، جنة الخلد، بهشتی غیر از این بهشت ها نیست که قسیم آنها باشد، بلکه مقسم آنهاست و همانطور که اشاره شد اضافه جنت به خلد برای تحقق معنای جاودانی بهشت است. ولیکن جنة النعیم بهشت ولایت است؛ و هر جا که در قرآن نامی از نعمت برده شده است، مراد ولایت است.

 آشنایی با قرآن 6، صفحه 95-94
 کتاب معاد شناسی / جلد دهم / قسمت دهم، حضرت علامه آیة الله حاج سید محمد حسین حسینی طهرانی قدس‌سره، 211-209
          
منبع:tahoorkotob.com


نوشته شده در تاريخ سه شنبه 26 آذر 1392برچسب:, توسط سید امیر

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد